۱۳۸۸ مرداد ۱, پنجشنبه

یاد گیریم

آیا تنی را می شناسیم که در زبان پارسی به گردش گیتی رفته باشد و با نگره ای خُرده گیرانه چون مارکو پولو روزگار و سرزمین بیگانه گان را برنوشته باشد و من هنوز در آغاز راه ام و او در نوشته اش نیرنگ و نگاشت است و برنامه ای را برای آینده پَرگاری می کند. او می گوید، "بار دگر اگر آمدم یا اگر یاران من آمدند با لشگر بیایم و جنگ ابزار سنجیده برگزینم و در راه خوراک بی اندازه در دست است و مردمانی را هم می توان بسیار یافت که با اندک بتوان برای نیرنگ به زای چه خود خرید و هم راه کرد و بهانه این است که آنان بر دستور فرمان روایان گردن نمی نهند.و این ها شهر هایی با دارایی بسیار و بازرگانی سودآور، فراوان دارند." بردبار باش ای دل بند. رهبر ِ خرد از آن سخنان که شنیده ای ندارد. آن سویش را در یاد نگار(وبلاگ) پیشین شنیدی این هم سوی دیگر ِ آن. پس بدان که او از شش سد برگ یادنگاشت گردش گری خود چهار برگ در باره ی ایران نوشته است. و آوای ِ او چندان درست و هوشمندانه است که از پس هفت سد وپنجاه سال هنوز آموزنده است. او از شهر ِ جنوای ایتالی است. در آن دوران آن شهر شناسه و هویتی از آنِ ِ خود داشت وخود گردان بود و باری، با شهر های خود گردان دور و نزدیک خود دراروپا وایتالی نیز در کش مکش و کشاکش (رقابت) و گاه در جنگ بود اما او گرد آمد مردمان ایران را به یک زایچه می پنداشت. و او نیز به آیینی دل بسته بود که انبوهی از مردمان را به یک دیگر وابسته می کرد و آن آیین ویژه گی اش در سازه مان آن بود و همه ی جنگ ها از آغاز آفرینش در گرد ِ این است. آن سازه مان با سود خواهی بازرگان ِ جنوایی هم راه می شود و مارکو پولوی زیرک و جوان را به دورترین ِ گیتی می فرستد.