۱۳۸۸ تیر ۶, شنبه

در آینه چه دیدیم؟

پس از این کوتاه داستان، چه داور داریم و چه باور داریم؟ آیا "مارکو پولو" راست می گوید و در گفتار خود پاک دامن است؟ بیشترایرانی ها باور دارند که "مارکو پولو" با آن ها دشمنی داشته است. آیا همین؟ کدام سخن او نادرست است؟ کسانی که پیرو اسلام و کهن آیین تر اند می گویند او مردی مسیحی وپای بند در پیروی آن آیین بوده و کین توزی کرده است. برخی که اندیشه های نو را می پسندند دشمنی اورا به دشمنی با میهن ایرانی پنداشت می کنند و افسانه هایی بر ایرانیان می بندند که با رای "مارکو پولو" سازگار نیست و واژگونه ی آن است. پس هر سه درست اند: این و آن و او و چهارم آن رهبر ِخرد است که از همه درست تر است. "مارکو پولو" بازرگانی مسیحی است. نخست، او مسیحی و بسیار راسخ است. پس نگاه می کند تا کژی ها را بیابد و به روی اسلام آیینان بکشد. پس اسلام آیینان راست اند که او دشمن است. "مارکو پولو" هم راست است. او کژی را نشان می دهد. مگر شما زور شده اید که کژ باشید؟ پس از آیین، او مردمان را خُرد می شمارد و گردآمد مردم ایران را نادرست می نامد. این در آن زمان کم تر شنیده می شد. این نشانی فرخنده برای ایرانی هاست. این ریشه ای است که هیچ گاه پای نگرفت. در آن زمان مردم به شهر خودشان بسته می شدند. می گفتند اسپاهانی ها، تبریزی ها، شوشتری ها، شیرازی ها. نمی گفتند ایرانی ها. می گفتند تبریزی ها کوشنده اند. اسپاهانی ها بازرگان اند. شیرازی ها شادی گر اند. شوشتری ها ساده دل اند. نمی گفتند ایرانی ها چنین اند. واژه ی "ایرانی ها" مردمی بسیار را در زمینی پهناور به یک شمار و به هم سانی در می آورد. پس "مارکو پولو" آن چه را گفته، که دانسته ای همه دانی در آن زمان بوده است در شناسایی انبوه ِ گسترده ای از مردم نه آن که برخی از آنان یا مردمان یک آبادی و شهر. کمی سخن نو شنیدید باز هم از داوری به پرهیزید.

۱۳۸۸ تیر ۵, جمعه

در آینه بنگریم

اندکی دیگر از همان نوشته ي "مارکو پولو" برای تان بی آورم.
" روزی، پادشاه ِ کشور ِ هم سایه، پیران را در بارگاه گرد آورد و از آنان چنین جویا شد: خواجه گان، چیستانی ست بی پاسخ بر من. چرا در شهر ِ ایران که چندین نزدیک و هم سایه بر سرزمین من است مردمان این چنین نا فرمان و خیره سر اند و از کشتن یک دیگر باز نمی ایستند اما ما مردم همگی همه گونه همانند آنان ایم مگر در این که در میان ِ ما کسی را نمی یابی که به آسانی برانگیخته شود و به کش مکش دست یازد؟ شاه چنین پرسید. و پیران پاسخ دادند که این از خاک آن جاست که دگر گون است. پادشاه فرمود تا فرستاده گان به ایران بروند و از آن میان به شهر ِ " شهر آباد" نیز، که مردمان آن از همه شهرها نامردم تر اند، و با رای زنی پیران به فرمود تا خاک بسیار بار کنند و بیاورند و آن گاه آن خاک را در برخی سرای ها بر روی زمین به گسترند و روی آن را با گلیم ها به پوشانند تا میهمان ها از خاک ناکوفته پای آلوده نگردنند. پس پذیرایی در آن سراها بی آراست و گاهی از نشست ِ میهمانان بر خوان نگذشته بود که برنـشـسته گان، بر دشنام یک دیگر با واژه های اهریمنی و کار های ناهنجار آغازیدند که به تندی به مشت زنی سر انجامید. پس دریافتند که ریشه یِ آن سرکشی در خاک است."
پس دل بندان از داوری تا وقت دگر باز ایستید.

۱۳۸۸ خرداد ۲۹, جمعه

در آینه بنگریم

اندکی بردبار باشیم و از داوری تند بپرهیزیم و کمی وانشینیم. گاهی سخنی را دلنیشین نمی دانیم اما میوه ی آن سخن خریدار ِ بسیار می آورد. پس به چند برگ از نوشته های "مارکو پولو" بازرگان ِ کهن ِ ایتالیایی گوش فرا دهیم.
" ایران، کشوری بسیار بزرگ و گاهی بسیار با شکوه و پرتوان بوده است اما ا کنون تاتار ها آن را اسب تاز و ویران کرده اند.
در ایران شهر ساوه شهری است که سه مغ از آن به دیدار عیسی رفتند در گهوارگی او، و بر درستی او گواه شدند. آن ها را در سه گور ِ سنگی گذارده اند وبر هر گور بارگاهی چهار گوش وخیره کننده ساخته اند. و کالبد آنان هنوز مانده است با موی و ریش. اما مردمان چیزی از آنان نمی دانند مگر این که آنان سه شهریار بوده اند در گذشته های دور...سه روز دورتر از ساوه دژ ِ آتش پرستان است... یک تن از این سه از ساوه است دویم (دوم) از خاوه و سیوم از کاشان."
" این را گفتم اکنون دانسته هایی ازشهر های پرشمار ایران و خوی و رفتار آنان برایتان بگویم."
" ایران کشوری بسیاربزرگ است از آن روی هشت خاندان شاهی بر آن فرمان می رانند: نخست بر درب ِ آن قزوین (البرز و خزران) است. پس ِآن در سوی ِ جنوب کردستان است؛ سیوم لرستان؛ چهارم شورستان (خوزستان)؛ پنجم اسپاهان؛ شیشم شیراز؛ هفتم شبانکاره ( بوشهر و کرانه ی جنوب)؛ هشتم تون و قاین (خراسان) که در کران دور ِ ایران است..."
" در میان مردمان ِ این هشت شاه نشین بسیاری سنگدل و تشنه به خون اند. اینان پیوسته در پی کشتار یکدیگرند؛ و اگر ترس از فرمان روایان نبود، ترس از خان ِبزرگ تاتار در آسیای کهتر، پلیدی بسیار بر بازرگانان گذرنده از راه روا می داشتند. فرمان روا مجازات و پادافره سخت بر آنان گذاشته و فرموده است تا مردمان شهر ها در راه های پر کمین، برخواهش بازرگانان، پاسداران آزموده و شایسته همراه آنان کنند تا از شهرستانی به شهرستان دیگر رسند و فراخور درازی راه برای هرسر جانور بارکش دست مزدی بایسته به پاسداران به پردازند. اما، با همه ی کوشنده گی فرمان روایان، این نامردها از دستبرد های پی در پی و پر بس آمد و متواتر پروایی ندارند. اگر بازرگان جنگ افزار خوب با تیر و کمان همراه نیاورد، آن ها می کشند و از چپ و راست می تازند و یکتن را هم نمی گذارند. و این ها خود را مسلمان می نامند."
"در شهرها بازرگانان و پیشه وران بسیارند و با داد و ستد و هنر، می گذرانند. اینان بافنده گان پارچه های زر بفت و ابریشمین اند. پنبه ی فراون کشت می کنند. از گندم و جو و چاودار و جوی سیاه و جوی ِ دو سر و سایر بنشن و نیز از همه گونه تاک و میوه هیچ کمبود ندارند. برخی هم می گویند که مسلمان ها می نمی نوشند. این ها، باری، آن نوشتار آسمانی را هم فریفته اند. که اگر می را بر آتش نهند تا پاره ای شیرین شود نوشیدن آن رواست بی آن که بر دستور پای نهاده شود. زیرا آن دیگر می نیست و دگرگون شدن بوی آن، نام آن را هم می گرداند."
"در میان شهرهای ایران، یکی هم یزد نامیده می شود که شهری نیکو و پرشکوه ومرکز بازرگانی است. گونه ای پارچه ی ابرشمین در آن بافته می شود به فراوانی و سود سرشار از بازار می آورد."
بردبار باشید. گفته ی من این ها نیست. شاید سخنی تازه دارم.

۱۳۸۸ خرداد ۲۸, پنجشنبه

آن که گفت " آری" آن که گفت "نه"

از گونه های دیگر " آری" واژه های ِ "چشم" و " بلی" و "چرا" و"بله" و "بعله" است. "چشم" را می توان همان "بلی قربان" دانست که اکنون در ارتش و لشگرگاه به کار می رود. "چشم" واژه ای زیباتر و کهن تر است تا گزاره ی قاجاری ِ " بله قربان". می توان آن را دو بار به کار بست "چشم،چشم" یا "چش، چشم" تا برساند. چرا "آری" از همه به تر است برای این که مادر تو آن را نخست با تو به کار می گیرد در گفتاری ِ آن: " آره" و تو هم خوب به یاد می آوری که بزرگ تر که می شوی آموخته ی این واژه ای و همیشه می گویی، " آره می خواهم." یا "نه نمی خواهم." اما تو را سرزنش و "ادب" می کنند که بگویی "چشم" یا بگویی "بعله" وتو را پند می دهند که نگویی " نه" و بگویی "خیر". می دانند که چون بزرگ تر شده ای هنگام آن رسیده است که ترساندن تو را آغاز کنند. گفتن ِ "آری" را نشانه بی شرمی می دانند و گفتن "نی" را هم نشانه یِ بی شرمی. و کهن افسانه ای دارند "که ما ایرانی ها مردمانی پرآزرمیم." پس ریشه ی تازه زنیم فرزندان خود را از گفتن " آری" و "نه" نترسانیم و بدانیم ترس چیزی ست و آزرم چیزی دگر و شرم هم چیز ِ سیوم (سوم). و برای این که آهسته آهسته به سخن من نزدیک شوید آن افسانه ی کهن را به دور ریزیم و در آینه پشت سر را بنگریم و به یاد آوریم آزرم های خود را.

۱۳۸۸ خرداد ۲۶, سه‌شنبه

در پی ِ ابزار ِ کار

در یافتم که تازه گی گوگل برای نامه نگاری، زبان ِ ایرانی را هم در میان زبان های نگارشی خود گذارده است. اما درست آن است که زبان ِ عربی را اندکی آراسته است تا برای نگارش ِ ایرانی سازگار شود. مایکرو سافت هم در برنامه خود برای بازارهای تازه، در خاور میانه و میانه آسیا، نرم ابزار ِ میانگیر ِ پارسی برای سامانهً کاروَر ( سیستم عامل) خود، ساخته است و آن را به رایگان می توان به دست آورد. همه ی این کارها در بخش ِ عربی ِ این بنگاه ها انجام گرفته اند اما با به کارگیری کارمندهای ایرانی برای برگرداندن واژگان ِ انگلیسی. کار با این نرم ابزارها برای کسی که آموخته ی زبان انگلیسی باشد و در زمین بیگانه زنگی کند و یک تنه با سختی ها رو به رو باشد آسان نیست. تا آن که از سر ِ همان ریشه هایی که من می خواهم برایتان بگویم این تند باد ِ روزانه نویسی یا کارنامه نویسی ( وبلاگ) در میان ایرانیان وزیدن گرفت. از این رو ابزار گوگل هم با به کارگیری نیروی به تر و دارایی بیش تر، پرداخته تر شد تا جایی که می شد، باری، آن را به کار گرفت. از سختی های سر ِ راه، یکی هم این زبان ِ شگفت و ناتراشیده ی به کار رفته در این نرم ابزار هاست. و این هم از سر ِ ریشه هاست. پس مردمانی این اندازه بهره ور از دارایی، خواندن و نوشتن درست از زبان مادری خود نمی دانند؟ رایانه ی من از من می پرسد "این کار را بکنم؟" و دو پاسخ برای من گذاشته است: "موافق" و "خیر" همین جا ریشه ها را بیابید. پیش از آن، داستان شمس تبریزی از آن " نحوی ِ درسرگین افتاده" را هم پند خود می دانم تا وقت دگر. ریشه این است: این دو واژه در زبان انگلیسی این است: " آری" و " نی" من از گفتن "آری" شرم دارم و در جای آن می گویم "موافق" تا بتوانم دلخواه خود را پنهان کنم. و نه پر دلی آن را دارم که بگویم " نه " پس می گویم "خیر" این واژه ی "خیر" یعنی "خوب" از کهن روزگار مرا آموخته اند که اگر بگویم "نه" یا " نی" آن گاه آسمان و خدا و خدایگان و دارنده گان زمین و دارایی و دارنده گان گردن ِ من بر من خشم می گیرند. پس آن ها می گویند: " ما از تو چیزی می خواهیم و تو آن پاسخ ِ خوب را بده!" و تو " نه" نمی گویی و می گویی "خیر" یعنی "خوب" چرا من درستم ؟ مگر نه این که شما واژه ی "خوب" را در جای ِ "آری" هم بکار می گیرید؟ در گفت وگوی روزانه آن را "خُب" می گویید. پس " آری" را می گویید "خوب" و "نه" را هم می گویید "خیر" یعنی "خوب" . پس نمی توان دانست که در اندیشه ً شما " آری" است یا " نه" پس بیاییم ریشه ی تازه زنیم : بگوییم " آری" بگوییم "نه"

۱۳۸۸ خرداد ۲۳, شنبه

در پی ِ ابزار ِ کار

در آغاز ِ هزاره ی میلادی، سال ِ دو هزار، در پی آن افتادم که این ابزار ِ رایانه را با زبان زایچه ای خود به کار گیرم. در گوشه و کنار ِ کارتنک ِ اینترنت جست و جو کردم هیچ کور سویی نیافتم که مرا به گرمی ِ سرای ِ خود میهمان خواند. باری، اکنون شماری را می توان یافت اگر چه بیشتر نوشته اند که، " در گذار ِ سازنده گی اند" با همان زبان ِ شگفت ساییده شده، "در حال ساختمان" این جا کسی را یافتم که نرم ابزاری نا تراشیده پدید آورده بود که شاید با نویسار ِ واژه پرداز ِ مایکروسافت سازه گاری یابد. گران بود و دم به دم ناساز می شد وسایر ِ نرم ابزار را دلهره می داد. برای زبان ِ عربی ابزار هایی پرداخته بودند با نرخ بسیار که از دارنده گی آنان بهره کشند. برای نوشتار هندوستانی ِ " اردو" همه چیز، خوب فراهم بود از سر ِ توان و دانشمندی ِ انبوه ِ کار ورزیده گان ِ آنان که از روز نخست پا به پا ی این دانش نو با آن راه می پیمودند. اما راهی برای خوراندن آن به دست نوشت ایرانی نمی یافتم. پس باید برخی وا می نشستم تا کسی دستی در آورد، نه از سر دل خواهی، که از سرتوان مندی زمان که همه را خواه و ناخواه رهی و بنده و کاربر ِ ابزار نو می سازد. می شنیدم که در زاینیچ و سرزمین زبان ِ ایرانی مردمان دارایی روز افزون می اندوزند برای فروش نفت در ایران و آذرپایگان و میانه ی آسیا ومهمان گیری زورانه ی بیگانه گان در افغانستان وکردستان عراق. برخی از اینان دست نبشت کهن خود را باز نمی یافتند و به الفبای لاتینی روی آوردند برای نبودن سرپرستی برای الفبای کهن آن ها (هم این دست نبشت که اکنون من در کارگیری آن ام). باری، نشانی نمی دیدم که این زر ِ تازه اندوخته در این آسایش و ابزار به کار گرفته شود. در بازار و خیابان وفرودگاه های این جا آواهایی را می شنیدم که به زبان من گفت وگو می کردند وبه گردش به این جا آمده بودند اما در آنان نشانی نمی دیدم که دست بر این کار ِ بزرگ یازند. در آن سو دل باخته گی ای دیده نمی شد باری در این سو نیازی فراهم آمده بود در بیگانگان، از روی سود جویی و چاره جویی برای پیام فرستی و نامه نگاری و جنگ آوری فرهنگی و هزار اندیشه ی دیگر که بر فهم و دریافت این ها می رود. برخی از روی ابزارها و کالبد زبان های عربی و هندوستانی و برخی هم ویژه ی زبان ایرانی پرداخته شده بودند. هنوز هم هیچ نهاد و برخاست گاهی برای این کار درون سرزمین و زانیچ ِ زبان ایرانی، که به رایگان ابزار پرداخته و هنرمندانه برای همگان فراهم آورد نجسته ام. تا رسیدیم به گرمی بازار این روزانه نویسی وکارنامه نویسی که آن را "وبلاگ" می گویید و گمان می کنید که واژه ای برای آن نیست.

۱۳۸۸ خرداد ۱۷, یکشنبه

در پی ِ ابزار ِ کار

ای دلبند،
از ریشه ها بسیار دارم که بگویم. و تو هم، اکنون گمان وگمانه های ِ بسیار از این واژه در سر داری و من برخی کوتاه، تو را بر آن وا می گذارم تا وقت دگر. اما برای آن که سخن ِ خود ا بر تو گشوده دارم نخست نیازمند ابزار بودم. این ابزار نو آمده بر بازار که رایانه اش نام نهاده اید، در گذران دو دهه و نیم یارانه ی هر کار شده است. با آن است که من می توانم از گوشه ی تنهایی خود، آوایم را به گوش شما برسانم. برای راه اندازی آن به این زبان، هفت خوان گذراندم و سال ها وا ایستادم. این ابزار هنگامی که راهی خانه های مردمان شد همراه آن نرم ابزار ِ بسیار به رایگان فراهم گردید تا مردمان که درآمد ِ اندک دارند بتوانند از آن کار کشند وبه آن دلبسته شوند. واین بخشی از خرد ِ بازاریان ِ این سرزمین ها بود و بخشی از خرد ِ ورزیده گان و دانشمندان آن ها وبخشی هم از نبردآزمایی ِآزادی گران این سامان ها. بازاریان بر آن اند که مردمان بر کارگیری این ابزار پخته و پردل شوند تا به گرمی بازار یاری رسانند وهر روز خواهان ابزاری تازه تر باشند و به سوی نرم ابزار و سخت افزار ِ نو اُردو کشند. دانشمندان و فرهیختگان ، نرم ابزار رایگان را برای کار ورزی خود نیاز دارند. با آن می توانند پختگی یابند و مردمان را در تجربه گری خود به یاری وا دارند و دسته ای از آنان خود را، یا نرم ابزار خود را برای ِ فروش به بازار آماده می سازند و دسته دیگر از برای دل بستگی به دانش و کنج کاوی. گروه سوم آزادی گران اند. این ها ترس دارند که این ابزار، دیوی پر زور، بندی ِ خودکامه گان گردد و از آن برای ستم ِ بر مردمان سود جسته شود. و مردمان بر آن بنگی و چرسی شوند و به دَبنگی کشیده شوند. درست کاران نتوانند راه و چاره ای بجویند و بر ستم تن دهند. و پس پرده و خانه مان ِ همه گان بر کوی و بازار آشکار شود.