۱۳۹۲ اردیبهشت ۴, چهارشنبه

سخنی کوتاه با فرهنگستان زبان پارسی



این چیزهایی را که شما می نویسید فارسی است؟ خدای رحمت کند این زبان را با این نگه بانان اش. گلستان سعدی را بار دیگر به خوانید اگر باری خوانده اید. اگر نه یاد نگار (وب لاگ) "رهبر خرد" را به خوانید. من فارسی زبان نی ام تنها دوست دار زبان شمایم. چه اندازه شما ساختار های انگلیسی فرانسوی را به کار می گیرید. زبان تان را به توپ بسته اید؟ شما را می گویم خواجه گان فرهنگ ستان زبان پارسی. از روی برگ نخست این "وب-گاه!" شما می گویم. شما اگر زبان درست به کار نه برید در میهن تان سخن هم را در نه می یابید و با هم در می افتید و کار تان به کارستان می افتد.

آن است که گذرم بر ایست گاه آنان افتاد. این را نوشتم ‌اما شاید از سر کون گشاد ِشان چاپ نه شد.

پنداشت وبسی پنداشت (۲)


ما را سری ست با تو که چون خلق روزه گار دشمن شوند و سر به رود هم بر آن سر ایم

پس اگر تو سرت را با پزشکی نهادی و سر به رفت تو و پزشکی ات می ماند. تو اگر شاعر بودی و سرت با شاعری بود سر تو که رفت شاعری ات می ماند هم چون درختی تن آور که سر شاخه های اش را می زنند و درخت تن آور تر می شود.

 خنیاگری را که گفتم، آن چون آن آوایش گرم و پخته و هیرمندانه بود که مرا شگفتی می افزود هرگاه این سروده های سعدی را می خواند تا آن گاه که اشک مرا سرازیر می کرد و من مردی کم خوانده وبی گانه ام و عرفان نه می دانم و مانند مردم بومی ایران در میان شاخه های گسترده ی رودکی و عنصری و سیستانی و انوری و منوچهری و ابو سعید و عطار و خیام و خاقانی و شما کهـکـشـانی از ستاره گان دارید و از همه افزون تر سراینده گان چهارگانه ی شما، فردوسی و سـعدی و مولـوی و حافـظ بزرگ نه شده ام. پس چه بر من می رود؟ او با آن خنیای کهن و آوای گرم و آموخته اش بس آمد های روان مرا به سروری آسمانی و پردیسانه، که از میان سده ها و اعصار قدیم و دشت های آفتابی سرزمینی افسانه ای برخاسته اند، می لرزاند و مرا به زانو در می آورد.

اکنون می شنوم که مردکه به بیماری خانه گی پیر خرفته گی ایرانیان دو چار شده است و به ترکیه می رود که با بنگاه ِ شادمانی ِ روسپی خوان های لوس آنجه لس هم چشمی کند تا مردمان به توانند که در پای خنیای او می به نوشند. مردکه آوای تو هزار پیاله ی می ِ کهنه است و آن چه که مِی نه تواند آورد آوای تو تواند.

می گوید، آری روزه گار گران شده است و کف ِ دست تهی را باید پر کرد یا از آنان ستد یا از اینان. از هر دو به ستان. چه گونه؟ با رهبری ِ خرد. رهبری ِ خرد آن است که در سودا گری نه گویی این خانه دار است و با او باید گونه ای سودا کرد و آن دیگری خودش سودا گر است و با او باید به گونه ای دیگر سودا کرد. با همه همان باش.

این گونه می بین ایم که اگر رهبر ِ خرد را پیروی نه کنیم کم کم افسار ما به دست جوانان ِ نو رس می افتد و راه باز می شود که در گیر و دار ستیزه ی (ساواکی - دموکراتیک) به خاک روبه بی افتیم.

رهبر ِ خرد تویی اگر پیر و پخته و کم سخن و پر کار باشی و در پنجره ی سودا کده ات تنها آن کالا باشد که از جوانی بر آن کوشیده ای. ای گل فروش، گل چه فروشی به جای سیم؟