۱۳۸۸ خرداد ۴, دوشنبه

واژه ها

ریشه که می گویم بر آن می شوم که هزار گمان را از سخن ِ خود بزدایم.. هر واژه که می سرایم باری از گذشته های ِ دور و نزدیک بر آن است. در زبانی که اکنون بر آن گویایم ساختن واژه و وضع لغت را "ضرب" می گویند ، به آن گونه ای که می دانی که می گویند، "سکه ای ضرب شده است." اگر واژه سکه است، واژه های فرسوده هم چون سکه های کهن زنگار بسته اند و چون" یافتن ِ سکه ً دهشاهی در جوی ِ خیابان" آگنده از گِل و لای اند. باید شسته و پرداخته شوند و هر چه شنونده از پیش بر آن گمان دارد از او ستانده شود و هر چه گوینده در اندیشه دارد بار ها تکرار کتد تا این دو، بر هم گونه گی اندیشه یک دیگر به آشتی رسند. این برای دو تن در گفت و گوی ِ رو در روست تا چه رسد هنگامی که ملتی پر جمعیت آماج سخن ِ من باشند.

۱۳۸۸ خرداد ۱, جمعه

شاخ وبرگ پاییزی

من واژه ً ریشه ها را بار ها به کار می گیرم. من آن را معنایی دگر می دانم. دلبندان از سخن ِ من گران دل و آزرده نشوید. اگر بر من عمری باشد بر شما هزاره ای در پیش ِ روی است: "دست منه بر دهنم." اکنون که این را گفتم این را هم ، هم از هم او، می افزایم: "زین دو هزاران من و ما ای صنما من چه منم؟" پس من هر چه گویم پس از این ، گرد ِ همین پاره شعـر ِ کوتاه است. و شما پندارید که من خود را آماج آن می دانم و چه بسا که این گونه باشد و به درستی همین است. از ریشه ها می گفتم و ریشه های نو. ریشه های نو و آن هنگامی ست که ریشه های کهن فرسوده یا پوسیده یا گندیده شود. یا خاک تُهی از خوراک و یا آلوده گردد یا توان گرفت و نگهداری تنه را از دست داده باشد آن گاه زندگی جاری ِ در گیاه به دنبال ریشه ای نو می گردد. و آن گیاه است که در چرخه ً زندگی بخت ِ او بر ایستایی ِ ابدی در همان جایگاه است. تا چه رسد آدمی که توان ِ او گزینش است و هزاران چاره در سر می پروراند. پس بشنو ای دلبند که گیاه چگونه ریشه های نو می گستراند. گاه شاخه ای از آن بر می گیرند و بر زمینی دیگر می نهند یا بر تنه ای جوانتر. گاه تنه را می اندازند و بر سر آن شاخه ای برگرفته از جایی دیگر، می گذارند. از همه زیباتر آن است که شاخه ای از گیاه ِ کهن ، خود را بر زمین می کشاند تا به جایی بهتر برساند و در آن جا ریشه های ِ نو در زمین می دواند و پیوند خود را با آن ریشه های پوسیده برای همیشه می گسلاند. اما این همان است با همه ً ویژگی های همان درخت کهن سال. کهنه نو شد در آرامش و بدون ِ دگرگونی.

۱۳۸۸ اردیبهشت ۳۱, پنجشنبه

مقدمه ً ورود به گفتار

من در تولد از شهروندهای ایران بودم. کم کم زبان ِ من به واژگانِ بیگانه در آمد و من به تابعیت سایر کشور ها در آمدم. من در این نوشتارها نام هایی را که به یاد می آورم همه را به حافظه ً تاریخ می سپارم همراه با آن چه که از آن نام ها در یادِ من هست. این به آن معنی نیست که من خواسته ام که آن ها را فرا خوان به گفتگو کرده باشم. من می خواهم بکوشم در کوتاه مدتی که از زندگی ام مانده چه بسا بنیانی گذارم. پس ای دلبندان اگر دوست دارید گوش سپارید. شاید برخی از شما از نشانی ِ ای-میل ِ من دل خسته شوید و آن را با آن چه که در ایران و در یاد ِ روزگار ِ شما بوده است درهم آمیزید. اما به یاد آورید که شنیده ایم "جور ِ دیگر باید دید- واژه ها را باید شست." اززبان ِ من اندکی گمان برید که چه بسا گفته ای دگر دارم. شاید آن نشانی را به زبان ایرانی یا پارسی ِ دَری بتوان به "راهبر ِ دوران" برگرداند یا شاید اگر از واژه ً راهبر رنجیده می شوید "رهی ِ دوران" را پسندید اگر معنی "رهی" را از واژگان ِ کهن بیاد آورید. من دستوری برای ِ خود نانوشته ام که تنها بخشی از واژگان ِ ایرانی را بکار گیرم. می کوشم نوشته ً من ایرانی - پارسی ِ دَری - باشد.
دوست ِ شما رهبر ِ خرد

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۵, جمعه

نخستین گفته

ریشه های نو بگستریم.