۱۳۸۸ خرداد ۱, جمعه

شاخ وبرگ پاییزی

من واژه ً ریشه ها را بار ها به کار می گیرم. من آن را معنایی دگر می دانم. دلبندان از سخن ِ من گران دل و آزرده نشوید. اگر بر من عمری باشد بر شما هزاره ای در پیش ِ روی است: "دست منه بر دهنم." اکنون که این را گفتم این را هم ، هم از هم او، می افزایم: "زین دو هزاران من و ما ای صنما من چه منم؟" پس من هر چه گویم پس از این ، گرد ِ همین پاره شعـر ِ کوتاه است. و شما پندارید که من خود را آماج آن می دانم و چه بسا که این گونه باشد و به درستی همین است. از ریشه ها می گفتم و ریشه های نو. ریشه های نو و آن هنگامی ست که ریشه های کهن فرسوده یا پوسیده یا گندیده شود. یا خاک تُهی از خوراک و یا آلوده گردد یا توان گرفت و نگهداری تنه را از دست داده باشد آن گاه زندگی جاری ِ در گیاه به دنبال ریشه ای نو می گردد. و آن گیاه است که در چرخه ً زندگی بخت ِ او بر ایستایی ِ ابدی در همان جایگاه است. تا چه رسد آدمی که توان ِ او گزینش است و هزاران چاره در سر می پروراند. پس بشنو ای دلبند که گیاه چگونه ریشه های نو می گستراند. گاه شاخه ای از آن بر می گیرند و بر زمینی دیگر می نهند یا بر تنه ای جوانتر. گاه تنه را می اندازند و بر سر آن شاخه ای برگرفته از جایی دیگر، می گذارند. از همه زیباتر آن است که شاخه ای از گیاه ِ کهن ، خود را بر زمین می کشاند تا به جایی بهتر برساند و در آن جا ریشه های ِ نو در زمین می دواند و پیوند خود را با آن ریشه های پوسیده برای همیشه می گسلاند. اما این همان است با همه ً ویژگی های همان درخت کهن سال. کهنه نو شد در آرامش و بدون ِ دگرگونی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.