۱۴۰۲ مهر ۲۹, شنبه

چـه گـونـه از نـوســازی فـرهــنـگـی کـنــیـم؟



دوران کـشــورداری پــهـلـوی:

مــن از ســال ۲۰۰۹ مـیــلادی ایـن نـوشـتــه هـا را آغـاز کـردم بـه ایـن امـیـد کـه بـه تـوانـم دگـر گـونـی هـایـی در انـدیـشــه ایـرانـیــان پـدیـد آورم. روزهـا از پـی روزهـا و مـاه هـا از پـی مـاه ها و سـال  هـا از پـی سـال هـا گـذشــت و کـار مـن نـا کـرده مـانـد.

۱۳۹۵ بهمن ۲۷, چهارشنبه

چــرا زبـان فـارســی را دشــوار نه مـی یـابـم؟



شـایـد پـاســخ دهــیـد نـی.

نـوشــتـه ی پـیـش را بـا نـا سـزا پـایـان دادم. اکــنـون مـی گـویـم چـرا.

شــمـا را ایـن روزهـا از چــهـار ســالـه گـی بـا خـوانـدن و نـوشــتـن آشــنـا مـی کــنـنـد. بـرای شــمـا کـاغـذ و دفــتـر فـراوان مـی خـرنـد، چــنـدیـن دســتـه مـداد و ‌مـداد رنـگـی، پـاک کـن، مـداد تـراش، خـط کــش و کـتـاب هـای رنـگ آمــیـزی.

بـزرگ تـر کـه شـدیـد چــیـزهـای بــیـش تـر مـی خـواهــیـد. از بـام تـا شـام هــیـچ کـار نـه داریـد مـگـر آن کـه درس بـه خـوانـیـد. در دبـســتـان هـر چـهـل پـنـجاه دقـیـقـه مـی آســایــیـد. و خوراکـی مـی خـوریـد. جـایــتـان گـرم اســت. روشـن و خـشــک و دل بـاز اســت. بـیـش تـر انـدوهـی نـه داریـد. بـســیـاری تـا دبـســتان راه هـم نـه مـی رویـد، رهـواری شــمـا را مـی بـرد.

سر درس و آمـوزه گـار آن انـدازه هـرزه گـی مـی کــنـیـد کـه خـودای دانـد و آمـوزه گـا ران تـان هـم مـانــنـد شــمـا.

کـار نـه مـی کــنـیـد. سـوخـت و هــیـزم و تـپـالـه بـرای خـانـه تـان گـرد نـه مـی آوریـد. گـوســفـنـد هـا را بـه چـرا نـه مـی بـریـد. مـرغ و خـروس هـا را رســیـده گـی نـه مـی کــنـیـد. شــکـم گـرســنـه ســر بـر زمــیـن نـه مـی نــهـیـد.

خـانـه تـان هـم گـرم و روشــن اســت. تـرس از ایـلـغار و چــپـاول راهـزنان و بـی گـانـه گـان و کـشــتـه شــدن و بـه بـرده گـی رفــتـن نـه داریـد.

تـا بـه خـانـه مـی رســیـد دفــتـر و کــتـاب را مـی انـدازیـد و تـوی کـوچـه مـی رویـد بـه بـازی و هـرزه گـی. یـا در خـانـه بـه تـمـاشـای تـلـه ویـزیـون و بـازی بـا ابـزار بـازی هایـی مـانـنـد ایـنـتـرنـت.

شــمـا را دو روز در هـفـتـه و روزهـای پـی در پـی بـرای ایـن عــیـد و آن جـشـن و آن دیـگـر سـوگ در خـانـه تـان رهـا مـی کــنـنـد.

تـابـه ســتـان بـرای خـوشـه چــیـنـی و آب یـاری و خـرمـن کـوبـی  و  وجــیـن بـه دشــت و کـوه نـه مـی رویـد. بـه گـردش و تـمـاشـا و بـازی مـی رویـد.

 بـه شــمـا سـال هـا وقـت مـی دهـنـد. بـی انـدازه پـول بـه پـایـتـان مـی ریـزنـد. شــمـا را بـه کــشـورهـای بـی گـانـه مـی فـرســتـنـد بـرای انـدوخــتـن دانـش.

 پـس از بـیـســت سـال انـدکـی از فـرهــیـخـتـه گـی در تـان یـافــت مـی نـه شـود کـه دو خـط شــاهـنـامـه یـا حـافـظ و ســعـدی و مـولـوی را در یـابــیـد. فــقـط گـه خـوردن.

هـزار ســال پــیـش پـانـســد ســال پـیــش آن کـودک کـه سـه چـهـار سـال جـســتـه و گـریـخـتـه بـه آمـوزه گـار رفــتـه بـود در دوازده ســالـه گــی هـم مـی خـوانـد هـم در مـی یـافــت و هـم پـاره هـایـی را از بـر داشــت و بـرخـی هـم مـی نـوشــت بـا خــطـی خـوش.

بـرای هـم ایـن مـی گـویـم مـادر روســپـی هـاو بـه هـمـه ی شــمـا درون ایران و بــیـرون ایران، شــهـری و روســتـایـی و آخـونـد و دانـشــگـاهـی و دو-مـیـهـنـان و هـم مــیـهـنـان و خـرســنـدان نـاخـرســنـدان و پـهـلـوی و خـمـیـنـی و هـمـه. مادر روســپـی هـای مــیـهـن فـروش، نـامـرد. 


۱۳۹۵ بهمن ۲۶, سه‌شنبه

مـانــنـد ســازی و دیــگـر هــنـر هـا


خروش از خم چرخ چاچی بخاست


اگـر تـا ایـن جـا هـم راه بـوده ای ایــنـک هــنـگـام آن اســت کـه هــنـر هـای دبــیـری یـا صــنـایـع ادبـی بـر نـوشــتـه ات بـی افـزایـی.

نـخـســتـیـن آن صــناعـت شــبـیـه ســازی یـا مـانـنـد سـازی اســت: هـم چـون هـمـیـشــه از سـاده آغـاز کـن. انـدک انـدک مـانـنـده هـا را دشــوار کـن.

نــگـاه کـن ایـن پـاره شــعـر دو پـس کـوچـه دارد:
نـخـســت، کــمـان رســتـم چـرخ اسـت ابـزاری اســت ســاخــتـه ی شــهـر «چـاچ».
ســپـس، خـم آن، کـمـانـی از دایـره ی فـلـک یـا آســمـان اســت کـه در پـاره هـای پـس از آن مـی آیـد: «قــضـا گــفـت گــیـر و قـدر گــفـت ده.» وام مـی گــیـرد - اســتـعـاره.

ایـن تـا انـدازه ای ســاده بـود. در آن هــنـگـام کـه فـردوســی آن را مـی ســرود کـودکـان هـم آن را در مـی یـافــتـنـد. آه، چـه انـدازه زیــبـا!

چــرا امـروزه شــمـا آن را در نـه مـی یـابــیـد؟

شــمـا را از چــهـار ســالـه گـی الـفــبـا وشــمـارش مـی آمــوزنـد: کـودک ســتـان، تـلـه ویـزیـون، ایــنـتـرنــت. ای مـادر روســپـی هـا.


۱۳۹۵ مهر ۱۳, سه‌شنبه

انـدک انـدک خـود را بـی افـزای



کـودکـان احــسـاس، جـای بـازی ایـن جـاســت

تـا ایـن جـا هـرچـه نـوشــتـه ای زنـده گـانـی دارد امـا از گـونـه هـای سـاده و آغـازیـن.

اگـر دو تـن از شــمـا راهـی را کـه مـن انـدرز داده ام در پـیــش گـرفــتـه بـاشــیـد و هـر دو هـم ســخـت کـوشــیـده، چـه بــسـا کـه نـه تـوان داوری کـرد کـه کـار کـار کـدام تـن اســت. از درون شــمـا چــیـزی درون نـوشــتـه نـی اســت. هــمـه ی کـارت بـر نــگـاری از دنــیـای بــیـرون و پــیـرامـون تـو ســت.

آری آن کـه کــنـج کـاوانـه تـر نـگـریــسـتـه بـیــش تـر نـوشــتـه اســت و خـرد تـر هـا را کـم تـر نـادیـده گـرفــتـه اســت.

بـرای ایـن کـه بـی آفـریــنـی بـایـد چــهـره ی خـود را بـر گــیـتـی بـی افـزایـی. خـودت هـم در نــگارگـری ات از گــیـتـی هـم راه شــوی.

آن هــنـگـام کـه مـی نـوشــتـی چــیـزی درون تـو فـروز (شــعـلـه) مـی کـشــیـد هـم چـون پـرنـده ای کـه دوســت دارد از قـفــسـی بـه گـریـزد. امـا از مـن آمــوخــتـی کـه آن را بـه بــنـد کــشـی.

آن پـرنـده تـویـی. آن هــنـگـام کـه مـی گـویـی «مـن،» آن «مـن» هـم آن پـرنـده اســت. امـا چـون در بــنـد بـوده اســت بـایـدش پـرواز بـی آموزی، انـدک انـدک و بـا بـردبـاری.

زود نـه پـر از زمــیـن و زمـان بـه گـو. نـخـســت، نـخـســتـیـن هـا. از سـاده هـا بـه گـو. چـرا از مـیـز کـارت بـدت مـی آیـد؟ و چـرا نـوشـت ابزار روی مــیـزت را دوســت داری؟ چـرا خـانـه ات دل گــیـر اســت و چـرا پــنـجـره ات دل ات را بـاز مـی کــنـد؟

نـخـســت بـایـد پـاســخ بـه چـرا هـا بـه دهـی انـگـار کـه در روی داوری ایـســتاده ای کـه تـو را بـاز مـی جـویـد. آن داور هـم آن خـوانــنـده تـوســت.

ســپــس آن گـاه کـه پـخــتـه شــدی اگـر شـایــســتـه دیـدی بـه گـو «ایـن فـنـجـان را دوسـت دارم.» شـایـد نــیـاز نـه بـاشـد کـه چـرای اش را بـه گـویـی.

نـخـســت از چــیـزهـای بـی جـان بـگـو و بـســیـار بـه گـو، ســپــس از گــیـاهـان و پـس از آن از جـانـوران و پـس از آن از مـردمـان و پـس از آن از خـانـه دان هـا و تـیـره هـا و ده نـشــیـن هـا و شــهـر یـان و مـردمـان کـشــور هـا و شــایـد هــمـه مردمـان گـیــتـی.

نـخـســت از خـانـه هـا و بـرزن هـای دارایـان بـه نـویـس تـا بـه رســی بـه نـگـاشــتـن آن جـاهـا کـه مـردم نـدار مـی زی انـد تـا بـه رسـد بـه آن هـا کـه خـانـه و خـانـه مـانـی نـه دارنـد و در زیـر آســمـان بـه ســر مـی بـرنـد.

بـرای ایـن کـه پـرده ات درســت بـاشــد هــمـه ی چـیـزهـا بـایـد از آن آمـوخــتـه ی نـخـســت از داده هـای حـواس پـنـج گـانـه تـا احســاس هـایـی کـه درون ات هـســت تـا چـرایـی آن هـا را هـم چـون مـرواریـد هـا کـه بـه نـخ مـی کـشــنـد چـون گـردن بــنـدی بـر نـویـســی.

زنــهـار کـه هــنـوز ســخـنـی از مـرد و زن و مـهـر جــویـی و کـام گــیـری نـی ســت.

زنــهـار کـه هــنـوز ســخـن از کـشــور داران و چـون و چـرای آن هـا و مــتـلـک گـویـی و بـر انـگـیـخــتـن و بـر انـداخـتـن نـی ســت.

زنــهـار ســخـنـی از خـدا و پــیـامــبـران و فـیـلـسـوف هـا و نـویـســنـده هـای «خـارجـه ای» نـه مـی نـویـسـی.

تـو آمـوزه گـاری چـون آن ســخـن ور رومــیـایی کـه در کـالـبـدی ازخـاره هـا خـود را آمـوزش مـی داد تـا بـه جــنـبـی خـاره ای تـو را مـی آزرد.

۱۳۹۴ تیر ۵, جمعه

دســت بـر گـل بـرگ هـا کـش، دسـت بـر مـوی او دراز کـن.


ز شـادی بـه پــیـش جـهـان آفـریـن --- بـی آمـد بـه مـالــیـد رخ بـر زمــیـن

دســت بـر گـل بـرگ هـا کـش و بـر بـرگ هـا و هـر دو از هـم آن شــاخـه. ایـن چـه گـونـه اســت و آن چـه گـونـه؟

روی بـر شـیـشـه ی پــنـجـره گـذار و بـر کـنـاره ی آن، تـابــسـتـان و زمــسـتـان، شــب و نــیـمـه روز.

روی بـر زیـرو (زیـلـو و فـرش) گـذار و بـر کـاشــی و بـر چــمـن و بـر خـاک و بـر شـن هـای کــنـاره ی دریـا و بـر ســنـگ هـا و دســت بـر هـر یـک کـش. وبـر هـر یـک پـای بـه مال.

هـر چـه را آمـوخـتـی بـی مــیـانـه گـری انـدیــشـه ات، تــنـهـا از آزمـوده گـی حـواســت بـه نـویــس.

گلی چو روی تو گر در چمن به دست آید --- کمینه دیده ی «سعدیش» پیش خار کشم

گل هـای جـزیـره ات کـاغذ انـد کـه بـر آن هـا عــطـر فــشـانـده ای چـون ایـن خـوش بـو و چـون ایـن رنـگ هـا بـه ایـن دل انـگــیـزی؟   پــس دســت او را گــیـر و بـر آن هـا کــش تـا بـه راســتـی  بـه دانـد کـه  هــمـان گـل راســتـیـن بـر شــاخـه انـد.

پـس بـه ایـن جـا رســیـدی کـه بـایـد هـر چـه را از دســتـگـاه داده گــیـری و زیــسـت جـانـوری ات مـی گـیـری بـا درســتـی بـرای مـن بـه نـویــسـی. ایـن را بـا هــمـه ی زیـر و بـم هـای آن و بـا هـمـه ی آوا هـای نــیـک و بـد و بـوی هـای خـوش و نـاخـوش و رنــگ و هـا و مـره هـا و زبـری و نـرمـی آن هـا بـه نـویـس.

بـه بــیـن کـار تـو ســخـت اســت اگـر بـه خـواهـی بـی آفـریـنـی و هـزار سـال بـه پـایـد. مـردمـان و گـذر سـال هـا بـی بـهـانـه و بـی آن کـه بـاشـی و رای تـو را بـه خـواهــنـد بــسا از روی هـوس و از ســر گــتـرگـی کـار تـو را بـه فـرامـوشـی مـی فـرســتـنـد.

درس تـو آن اسـت کـه اگـر دیـدی بـاد در مــیـانـه ســبـزه زار هـا افـتـاده اســت نـه گـو «آن هـم چـون مـوج دریـا بـالا مـی رود و پـایــیـن مـی افــتـد.» چـون اگـر مـن دریـا را نـه دیـده بـاشــم از آن تــصـویـری نـه خـواهـم گـرفـت.

بـایـد بـه بــیـنـی چــشـم ات چـه مـی گـویـد نـه آن چـه در انـدیــشـه و در حـافــظـه داری از آزمـون هـا و آمـوخــتـه هـای خـودت یـا آن چـه از دیــگـران خـوانـده و شــنـیـده و گـرفــتـه ای.


۱۳۹۴ خرداد ۷, پنجشنبه

چـه گـونـه آفـریـدن را آغـاز کـنـیــم؟ ز مــصـرش بـوی پــیـراهــن شــنـیـدی؟


پـیــراهــنـی کـه بـوی یـوســفـم آیـدش بـه مــشـام --- تـرســم کـه بـرادران غــیـورش چـاک چـاک کــنـنـد.

پــس از آن بـوی هـا را بــی افــزای.

 تـو او را دیـده ای. نـخـســت ســایـه ای از بـلــنـدای او. روزهـایـی پـس آن آمـد چـشــم مـی داشــتـی مـی پـایــیـدی کـه دو بـاره او را بـه بــیــنــی. پــس هـر چـه را از او یـاد مـی آری و در دل و در انـدیـشــه نـگـاه بـان داشـتـه ای نـو شـته ای. نـا آگـاه از خـم کـوی چـه ای بـا او روی در رو مـی شــوی. هـزار چــیـز در دل ات مـی شــکـفــد امـا اکــنـون چـنـد آن پــخــتـه نـی ای کـه بـاز نـویــســی. از آن مــیـان بـوی اوسـت کـه تـو را بـه زانـو مـی آورد. پـس هـمـه ی واژه گـانـی را کـه از کـودکـی آمـوخـتـه ای بـر دفـتـرت گـذار شـایـد کـه انـدکـی از آن را بـر خـوانــنـده بـرگــشـودن تـوانـی.

از دســت تـو! آه از دسـت تـو! در پــس کـویی دیــگـر نـانـوایـی اســت و مــیــانـه ی روز اســت و در کــنـاره ی آن کــبـاب خـانـه ای و بـوی نـان تـازه و کـبـاب هـا بـر آتــش.

بـه‌ جـز‌یـره ات بـه رو. در مــیـانـه ی آن گـل زاری را مــی یـابـی کـه پــیـش از ایـن بــر دفــتـرت نـگـا ر گـری کـرده ای، چـون آن کـه از تـو خـواســتـه بـودم، چـون آن کـه خـوانــنـده نـا گـاه خـود را در آن جـای مـی بــیـنـد. او گـل هـا را می بــیـنـد. آوای پـرنـده گـان را مـی شــنـود شــیـریــنـی آب چــشـمـه را از نــگـاشــتـه دفــتـرت مـی چــشـد. اکــنـون هــنـگـام آن اســت کـه روان او را از بـوی آن هـا آکــنـده ســازی.

امـا هــنـوز زود اســت کـه او بـر گـل هـا دسـت نــیـاز دراز کــنـد و خـودای نـا خـواســتـه یــکـی را از شــاخـه جـدا ســازد. شــایـد او گــمـان کــنـد کـه گـل هـای ات هــمـه از کـاغــذ و دســت ســاخــتـه انـد. بـه گـذار چـون ایـن بـاشــد تـا هــنـگـامـی کـه او را یــلـه کــنـی بـر دســت کــشـیـدن بـر چــیـزهـا.

گــمـان مــبـر کـه جـزیـره ات هــمــه گـلــســتـان اســت و ســپـیـده ات هــمـه ســپـیـده ی گـلــسـتـان (۱) اســت. در آن کــنـار دیــگـر مـردابـی ســت و نــســیـم آن دل آزار. و «گــنـده نـا در تـب و تـاب بــتـلـم یـا نــتـلـم» شــنـیـده ای. پـس هــمـه را بـه درســتـی بـه نـویــس گـویـا گـزارشــی مـی نـویــسـی تـا خـوی بـر درســت کـاری نــهـی. تـا روزی کـه نـویــسـنـده شــدی مـردمـان را بـه درســت کـاری راه نــمـایـی.

-----------------------------------------------------------------------------------
۱. «مـرا یـاد آر کـه بـلــنـد و زیــبـا بـودم.»

۱۳۹۳ مهر ۲۱, دوشنبه

چـه گـونـه آفـریـدن را آغـاز کـنـیــم؟ هــم بــه قـدر تـشــنـه گـی بـایـد چـشــیـد.


 

آب دریـا را اگـر  نـه تـوان کــشـیـد ... هـم بـه قـدر تـشــنـه گـی بـایـد چــشــیـد

ایـن کـه تـو ســاخــتـه و پـرداخــتـه ای بـر پـرده ی ســیـنـمـاســت و در آن زنـده گـی نـی ســت. ســایـه هـایـی ســت از
تـاریـکـی هـا و روشــنـایـی هـا، از رنـگ هـایـی کـه از آن هـا آوایـی مـی آیـد و از چـار چـوبـه ی پـرده ی ســیـنـمـا بــیـرون نـی ســـت. زنــده گـی بـســیـار چــیـزهـا افـزون تـر از ســیـنـمـا دارد. در آن بـوی هـا هـســت و مــزه هـا و هـر جـنـبـش را هـزار ســایـه روشــن و هزار بــُـعـد بـر هـر گـوشــه ی ِ هـســتـی. بـرخــی را مــی تـوان بـا دگـرگـونـی چــهـره هـا و تـکـان  دســت و پـای و زبـان بــدن و چــهـره بـه تــمـاشــا گـذارد امـا بـیـش تـر أن هـســتـی هـا مـی مـان انـد تـا دیــگـر هــنـرمــنـدان بـه آن هـا پـردازنـد : نــگـارگـران، هــیـرمــنـدان، تـرانـه ســازان ســرایــنـده گـان و نـویـســنـده گـان و دیــگـران.

 تـو تـلـخـی آب دریـا و مـزه ی نـان بـربـری را کـه پــگـاه بـه خـانـه مـی بـری در مــیـان واژه هـایـت نـه مـی یـابـی. آیـا شــوربـا شــور اســت یـا آن را چـون ایـن نـامــیـده انـد؟ پــس اگـر اشــک فـراوان ریـخــتـه ای و شــوری آن را در زیـر زبـان ات چـشـیـده ای بـرای ام آن را بـه نـویــس. اگـر خـوراک هـای خـوش مـزه را چـشــیـده ای یـک بـه یـک در یـاد ســپـر و بـر دفــتـر نـوشــتـه هـایـت بـی افـزای. نـوشــتـه هـای ات مـزه ورنـگـی دارنـد. از بـرنـج چــلـو کــبـاب ات انـدکـی مـانده اســت، چـرب و آغـشــتـه ی ســمـاق و تــکـه ای از کــبـاب در کــنـار آن. مــزه ی آن را مـن نـه مـی دانـم امـا شــنـیـده ام کـه تـو آن را چــنـد آن دوســت داری گـویـا دوســتـی را بـاز یـافــتـه ای یـا مــنـاســک و آیــیـنـی را پـاس مـی داری.

زنـهــار کـه «مـانــنـد ســازی» نـه کـن. ایـن مـانــنـد ســازی تـو مـرا کـشــتـه اســت. «بــیــنـی یـار بـه ایـن شــبـیـه اســت و ایـن بـه آن و آن یــکـی بـه چــیـزی دیــگـر تـا مـی رســد بـه ایـن کـه، بـیــنـی یـار شــبـیـه مــنـاره هـای مـســجـد اســت. زیـرا مــنـاره هـای مـســجـد مــتــقـارن و دل نـشــیـن انـد. پــس بـیــنـی یـار دل نـشــیـن اســت.» مـن داســتـان زیــبـای «لـیـلـی و مـجــنـون» و دیـگـر کـارهـای «نــظـامـی گـنــجـه» را کـه از ســرایــنـده گـان بـزرگ ایـران اســت بـا دشــواری آمـوخــتـم چـون پـر بـود از ایـن گـونـه مـانــند ســازی هـا.

مـی پـرســی آیـا نــظـامـی بـد ســرایــنده ای ســت. پـاســخ مـی دهـم کـه نـه. پــیـوســتـه گـی مـن و تـو بـا او گـم شــده اســت. پـارســی زبـانـان فـرهــنـگ زدوده شــده انـد و بـزرگ نـویـســنـده و بـزرگ ســرایــنـده ای بـرای ســده هـا نـی آمـده اســت «تـا شــیـوه ی گـفــتـن شــان آمـوزد.» تـو اگـر پـارســی را زنـده کــنـی نــظـامـی هـم زنـده مـی شــود. تـو مـســیـحـایـی و بـا دَم تـو هــمـه بـه زنـدگـی بـاز مـی گـردنـد تـا آن چـه را نـیــمـه رهـا کـرده انـد بـه پـایـان رســانــنـد و آن چـه را بـد ســاخــتـه انـد از نـو پــیـراســتـه و آراســتـه و بـه ســازی کـنــنـد.

پـس تـو سینما نـه مـی ســازی.تـو نـویـســنـده ای. کـار تـو نـوشــتـن اســت، و بـا نـوشــتـن ات  زنـده گـی مـی آفـریـنـی.

۱۳۹۲ شهریور ۲۰, چهارشنبه

چـه گـونـه آفـریـدن را آغـاز کـنـیــم؟ شــنـیـدن دگـر آمـوز (۲)


نـخـســت نــگـاه کـردی چـون آن کـه هــنـوز آن دوربــیـن عــکـاســی در مــیـان مـردمـان پـدیـد نـی آمـده بـود و تـو نـاچـار بـودی کـه هــمـه چــیـز را بـه یـاد ســپـاری. پــس از آن، تـصــویـر هـای بـی تــکـان بـر مـی داشــتـی گـویـا تـو آن جـا نـی ســتـی، دوربــیـن عـکـاســی آن جـاســت. ســپــس جـنــب و جـوش را بـر تـصــویـرهـایــت افـزودی گـویـا تـو ابـزار بـرداشــتـن ســیـنـمـایـی. تـو نــیـز چـون ســاخـتـه های دســتـان مـردمـان، روز بـه روز در کـارت بـهــتـر و پـیـچـیــده تـر شــدی و تـصــویـر هـایـت کـه نـخـســت پــیـرامـون مـرده را نـشــان مـی داد انـدک انـدک گــیـاهـان و جـانـوران و مـردمـان و جـنـبــش آنان را بـر پـرده ی دفــتـرت نــگـاشــت. تـو در دو دامــنـه کـارآیـی یـافــتـی: کـار ورزی (فـاعـلــیـت Subject) خـودت و کـار پـذیـران (مـفــعـول Object) انـدیـشــه در نــگـاه ات. تــو بـیــش از پـیــش مــی انـدیـشــی و پــیـرامـون ات، آن بـی ســخـن هــا کـه مـی پـایـیـد انـد تـا تـو در رســی و تـو ســخـن گـوی شــان شــوی بـیــش از پـیــش بـر تـو راز مـی گـشــای انـد و نـیــاز مـی آورنـد.

 امـا بـه شــاگـردان و فـرزنـدان ات زنــهـار ده کـه «ایـن نــقـد یـک شــبـه نـی ســت؛ حـاصــل ســال هـاســت.» گــمـان نـه کـنـی بـا هـفــتـه و مـاه و ســال بـه خـودایـه گـانـی جـزیـره ی زیــبـا امـا خـامـوش ات مـی رســی. بـایـد زیـاد کـار کــنـی و پــیـوســتـه خـود را در آن چـار چـوب انـدوه آور نـگـه داری. درد آور اســت کـه نـه مـی تـوانـی مـرغ انـدیـشـه ات را از کـمــنـد رهـا ســازی. امـا تـو بـرای رهـایـی فـرزنـدان ات و برای زنـده کـردن فـرهــیـخـتـه گـی و فـرهــنـگ بـزرگ مـردمـانـی کـه شــش ســد ســال در خـواب گـران بـوده انـد شــالـوده مـی افـکــنـی. مـگـر نـه مـی گـویـی کـه مـی خـواهـی شــورشــی گـری کــنـی. پــس یـک چــنـد داغ و درفــش و زنـدان و رنـج را کـه خـود آن را نــگـه بـان و زنـدان بـانـی بـه پـیــمـانـی کـه خـود بـر گـردن مـی نــهـی، بـر خـود ارزانـی دار و انـدکـی جـان ســپـاری کـن. تـو مـی خـواهـی ســعـدی و حـافـظ و مـولـوی و فـردوســی را زنـده کــنـی بـایـد بـردبـار بـاشـی و ســخـتـی را بـر خـود هــمـوار کــنـی.

اکــنـون هــنـگـام آن اســت کـه ســیـنـمـای خـامـوش و بـی آوای خـود را بـا ســدا هـای پـر شــور بـی آکـنـی. بـه جـزیـره ات بـه رو. روز هـای دراز بـه دریـا و خــیـزاب هـا گـوش ده، بـاد را کـه از کــرانـه در مــیـان درخــتـان مـی وزد، آوای مـســت کـنــنـده ی پـرنـده گـان را کـه بـامـدادان مـی ســرای انـد. پـارس نـیــمـه شــب ســگـان کـه رمـه هـا را مـی پـایــنـد. گـوش کـن بـه هـمـهــمـه ی مـردمـان جـزیـره ات: گـریـه کـودکـان، نـالـه ی پــیـران، بـازدم خـفــتـه گـان، شــور افـکــنـی زنـان، خـواهــشــانـه هـای پـســران و دخــتـران جـوان. زنــهـار کـه از خـوانـده هـای ات و از آن چـه کـه از دیـگـران شــنـیـده ای نـه بـایـد چــیـزی بـه نـویــسـی. بـایـد خـودت بـه گـوش خـودت بـه درســت کـاری شــنـیـده بـاشــی. آن چـه را شــنـیـده ای بـاز نـویــس نـه آن چـه را گــمـان کـرده ای. تـو پـشــت انـدر پـشــت بـه نـا درســتـی خـو کـرده ای، درســت کـاری را در خـون و پـی شــاگـردان ات و فـرزنـدان ات و در چـشــمـه هـا و جـوی بـار هـای مـیــهـن و زانــیـچ ات بـه گـردان و بـه نـوشــان. درســت کـاری نـوشــتـه ی تـو مـی شــود هــمـان فـرشــتـه ی آزادی و داد کـه تـو در کـژ خـوانـده هـای ات تـصــویـر هـا و تـفـســیـرهـایـی واژگـون از آن هـا از «خـارجـه ای» هـا گـرفــتـه ای.

تـو مـی شــوی نــمـونـه و نــماد بــیـرونـی آن چـه کـه مـردمـان بـایـد در درون شــان بـه پـرورنـد. تـو رهــبـر جـزیـره ای بـرای ایـن کـه از هــمـه بـه تـری. بـرای ایـن کـه اگـر از هــمـه بـه تـر نـه بـاشــی کـه تـو را نـه مـی خـوانــنـد. نـوشــتـه ی دیـگـری را مـی خـوانــنـد. نـوشــتـه ای دیـگـر را مـی خـوانــنـد. هــمـه نـاچـار انـد از دســت بـخـشــنـده ی تـو بـه ســتـان انـد و هـر کـه کـژ رود تـو را یـاد مـی آرد و در دل اش شــور گــنـاه نـافـرمـانـی مـی افــتـد و راه راســت پـیــش مـی گــیرد و در پـاد افـره نـافـرمـانـان تـو را گـواه و رویـه ی گـوش مـالانـدن مـی دانـد. بـه دان کـه تـو رهــبـر نـویـســنـده گـان و دبــیـرانـی و مـردمـان رهــبـران دیـگـر هـم مـی خـواهــنـد، کـه هـم چـون تـو راه پـیــمـوده بـاشــنـد نـه آن گـونـه کـه تـا کــنـون رویـه شــان بـوده اســت، در ورزش، در آهـن گـری، در سـرایــنـده گـی، در آش پـزی، در فــیـزیـک، در ســنـگ شــنـاســی امـا تـو از ارج‌ مــنـد تـریـن شــانـی.

تـو چـرا از ارج مــنـد تـریـن رهــبـرانـی؟ زیـرا مـردمـان بـا زبـان بـا یـک دیـگـر پــیـونـد مـی یـابــنـد.  تـو اگـر زبـانـی پـر تـوان و زنـده بـرپـا نـه کــنـی آهـن گـران و فــیـزیـک دان‌ هـا و آرایــش گـران و درزی هـا و ســیـنـمـاگـر هـا و مـردمـان کـوچـه و بـازار ســخـن یـک دیـگـر را در نـه مـی یـابــنـد و هــمـان مـی شــود کـه «زنـجــیـر و چـوب را از زیـر صــنـدلـی مـاشــیـن اش در مـی آورد و دعـوای اش مـی شــود.» هــمـان مـی شــود کـه بـه آســانـی فـریـب «خـارجـه ای هـا» را مـی خـورد و تـن بـه روســپـی گـری مـی دهـد. هـم زبـانـی هـم دلـی مـی آورد.

 آن کـه در شــعـر کــهـن داریـم، «هـم دلـی از هـم زبـانـی بـه تـر اســت،» شــاعرانـه اســت و مــهـر ورزی ســت و نـویـســنـده ی مـن هــنـوز راه مـی پـیــمـایـد و تـا مــهـر ورزی نـوشــتـن ســال هـا در پـیــش روی دارد.

نـوشــتـه هـای تـو تـاری و پـودی ســت کـه مـردمـان را در بــنـد خـویــش آونـدی یـک دیـگـر مـی انـدازد. آن هـا بـا زبـان تـو مــهـر مـی ورزنـد و بـا زبـان تـو کـودکـان شــان را بـه ســخـن می آرنـد و بـه دبـســتـان مـی فـرســت انـد. آمـوزه گـاران بـا زبـان تـو ســخـن خـود تـو را کـه بـر کــتـاب هـای شــان نـوشــتـه اســت بـر آن هـا تـفـســیـر مـی کـنــند و فــیـزیـک و شــیـمـی را بـا زبـان تـو آمـوزش مـی گــیـرنـد. و چـون بـا زبـان تـوان مــنـد تـو پـرورده شــده انـد آن فــیـزیـک و شــیـمـی مـی شــود دانــش بـومـی آن هـا و فــیـزیـک دان هـا و شــیـمـی دان هـایـی بـه بـار مـی آیـد کـه خـود رهــبـر آن دانــش انـد و گـدایـی بـی گـانـه گـان نـه مـی کـنــنـد بـرای یـافــتـن کـار و یـا بـه امــیـد درآمـد رایـه گـان فـروش نــفـت تـا نـان آن هـا را از گــنـده گـویـی و گــنـده گـوزی فـراهـم آورد. راهـی مـی جـوی انـد کـه خـاک کـشــورشــان را بـه کـیــمـیـای خــرد گــنـج ســازد.

هـم زبـان کـه شـدیـد نـه مـی خـواهــیـد شــورش کـنــیـد. پــیـوســتـه دوســت داریـد بـا هـم ســخـن بـه گـو ایـد. دوســت داریـد «خـارجـه ای» زبـان شــمـا را بـی آمـوزد. «خـارجـه ای» کـه بـه کـشــور شــمـا مـی آیـد چـشــم داریـد کـه او زبـان شــمـا را بـه دانـد. از ایـن کـه او بـه زبـان شــمـا آشــنـا نـی ســت کــمـی بـر انـگـیــخـتـه مـی شــویـد امـا چـون ســر افـرازیـد آن خـشــم را پـنــهـان مـی داریـد بـه امــیـد آن کـه شــمـا گـوش او را بـه بـریـد نـه آن کـه او کـلاه شــمـا بـردارد. خـارجـه ای کـه بـا دوربــیـن بـه مــیـان شــمـا مـی آیـد یـک دیـگـر را فـشــار نـه مـی دهــیـد تـا بـا نـیــش هـای بـاز خـود را بـرای او شــیـریـن کـنـیـد و بـه رایـه گـان از پــس و پـیــش خـواهـران تـان بـه دهــیـد.

«خـارجـه ای» کـه بـه مــیـان تـان مـی آیـد هـر جـا کـه پـای مـی گـذارد گــمـان مـی کــنـد کـه شــمـا پـیــش تـر مـی دانـســت ایـد و بـا هـم پـیــمـانـی پـنــهـانـی بـســتـه ایـد.

نـا بـخـرد نـام آن پـیــمـان زبـان اســت کـه بـا نـویـســنـده گـان کـوشــا و تـوانـا بـه دســت مـلــت هـا مـی رســد نـه بـا لاس زدن و مـتـلـک گـفــتـن و گـریـخــتـن بـه «خـارجـه» و روســپـی «خـارجـه ای هـا» شــدن.

دوســت خـواهــیـد داشــت کـه شــب هـا در جـای «کـلاس» هـای زبـان بـه «کـلاس» هـای شــاعـری و نـویـســنـده گـی و ســخـن وری بـه رویـد. در جـای مـیـهـمـان کـردن «بـاجـیــن آقـا و عـمـه خـانـم» و دیـگـر دودمـان تـان، دوســت خـواهــیـد داشــت کـه دوســتـان و هـم ســایـه و هـر هـم مـیــهـن دیـگـر را در نـشــســت هـا و بـاشــگـاه هـای کــتـاب خـوانـی دیـدار کـنــیـد و در جـای هـزیــنـه هـای هــنـگــفـت چـلـو خـورش و چـلـو کــبـاب و تـه چــیـن، نـوشــیـدن چــنـد چـای هـم راه بـا چــنـد تـرده نـانـک (بـیـســکـویـت) هــمـه را خـوش نـود کــنـد.

هـم زبـان کـه شـدیـد آن گـاه کـه در جـای گـاهـی بـلـنـد خـواســت ایـد کـار گـزاران و کـارمــنـدان و کـارگـران را در کـار بـه گــیـرید خـویـشــان و تــیـره ی خـود را فـراخـوان بـه چــپـاول نـه مـی کـنــیـد. هـر کـه شــایـســتـه اســت دودمـان تـوســت و هـر چـه فـرمـان دهـی زیـر دســتـان ات بـه یـک ســان در مـی یـابــنـد و بـه یـک سـان فـرمـان مـی بـرنـد.

ســیـنـمـای خـود را ســخـن گـو (گـویـا) کـردی.


۱۳۹۲ شهریور ۱۸, دوشنبه

چـه گـونـه آفـریـدن را آغـاز کـنـیــم؟ شــنـیـدن دگـر آمـوز (۱)


اکــنـون تـو در جـزیـره ای و بـر آن فـرمـان روا و شــایـد خـدای آنـانـی. تــو هــمـه ی آن چـه در جـزیـره ات هـســت می بـیــنی و مـی پـایـی امـا خـدایـی نـا تـوانـی. تـو بـر خـود دســتـورهـایـی گـذارده ای کـه نـه مـی تـوانـی آن هـا را پـای مـال کــنـی. تـو اگـر ســنـگـی بـر چـوب اســت نـه مـی تـوانـی چـوب را بـر ســنـگ گـذاری. تـو ســخـن مـردمـان و آوای پـرنـده گـان را نـه مـی شــنـوی و نـه خــیـزآب هـا را کـه بـر تـخـتــه ســنـگ هـای کــنـاره مـی کـوبــنـد.

مـی گـویـی، «چـرا مـن خـود را چـنـدان در آزار و رنـج گـذارم؟ بـزرگـان نـویـســنده گـان و ســرایــنـده گـان گـفــتــه انـد کـه نـویـســنـده هـر چـه در دل دارد روی دوری می ریـزد» و بـی درنـگ بـرای مـن گـفــتـه هـا و انـدرزهـایـی از چــنـد کــتـاب کـه کـج و واژگـون خـوانـده ای مـی آوری و شــایـد «از زیـر صــنـدلـی مـاشــیـن ات» زنـجـیـری هـم در آوری بـر گـواهـی درســتی ات و شــایـد مـرا بـا فـریـادهـای «مـرگ بـر ایـن و مـرگ بـر آن» از ســخـن بـاز داری.

خـامـوش، خـامـوش بـاش مـردک (یـا زنــک) کـلاه نــمـدی کـون اســهـالـی. خـامـوش بـاش و شــنـیـدن دگـر آمـوز. مـن تـو را جـزیـره ای بـخـشــیـده ام پـر از هــمـه چـیـزهایـی کـه در آرزوی هــمـه مـردمـان اســت و ‌رســیـدن آن را در خـواب هـم نـه مـی بـیـن انـد و تـو را بـه رهــبـری و خـودایـه گـانـی بـر آن رســانـدم. تـو مـی خـواهـی خـود چـاک دهـانـت را بـاز کــنـی و خـود را از تـخـت بـر خـاک افـکــنـی؟ تـو اگـر بـه بـیــنـی داری بـالا مـی روی خـودت هـم بـر خـودت رشــک مـی ورزی و بـر خـود شــورش مـی کــنـی، چـون آن کـه پـیــش تـرک در «یـاران مــبـاد» گـفــتـم؟

مـن اکــنون نـه مـی تـوانـم ســخـن درازی کــنـم. پـاســخ چـرای شــمـا در تـاریـخ اســت و در نـه بـود نـگـاه کـنـج‌کـاو. چـون شــمـا از «اســتــبـداد و رومـن رولان» گـفـتـیـد مـن هـم بـایـد هــمـان مـردمـان را بـرای تـان تـصــویـر کــنـم. ایـن هـا نـخـســت بـر خـود ســخـت گـرفـتـنـد پــس از آن بـه جـایـی رســیـدنـد. آن گـاه کـوشــیـدنـد دارایـی و کـشــور شــمـا را نــیـز از آن خـود کـنــنـد. چـون شــمـا هـم دارایـی و پــهـن آوری کـشــور خـود را دوســت داشــتـیـد نـگـاه کـردیـد بـه بـیـن ایـد کـه شــمـا چـه گـونـه مـی تـوانــیـد چـاره ی آنان کـنـیـد. دیـدیـد بـایـد از دشــمـن خـود چــیـزهـایـی بـی آمـوزیـد. امـا آن هـا راز تـوان مــنـدی خـود را بـر شــمـا نـه گـشــودنـد و هــنـوز هـم نـه مـی گـشــایــنـد و شــمـا هـم نـگـاه کــنـج‌کـاو نـه داشــتـیـد و هــنـوز هـم نـه داریـد تـا از آن هـا بـه دزدیـد. شــمـا کــیـر خـر را دیـدیـد امـا آن کـدو را نـه دیـدیـد. در آتــیـه اگـر زنـده بـودم بـاز هـم مـی گـویـم.

بـرای ایـن کـه کـوتـاه کــنـم شــمـا خـنــیـاگـری ایـن هـا را کـه «بـالـه» مـی گـویــنـد نـگـاه کـنــیـد. از کـودکـی بـر آن هـا ســخـت مـی گـیـرنـد. پـای آن هـا را چــنـدان مـی فـشــارنـد کـه مـی تـوانــنـد آن گـونـه آن را بـاز نـگـه دارنـد بـی آن کـه خــمــیـده و دردنـاک شــود و آن انـدازه بـر پـنــجـه ی پـا مـی ایـســت انـد کـه انـگـشــتـان شــان زخــمی و خـونــیـن مـی شــود. از شــانـزده ســالـه گــی کـم کـم بـه نــمـایــش وارد مـی شــونـد و در بـیـســت و پــنـج تـا ســی بـه تـریـن کـارهـای خود را در پـیــش چـشــم مـردمـان مـی گـذارنـد. پــس او کـه بـه ســی و ســی و انـدی ســال رســیـد مـی گـویــنـدش تـو یـا کـاری دیـگر بـه جـو یـا اگـر ایـن کـار را دوســت داری بـه رو آمـوزگـاری کـن یـا اگـر بـســیـار اســـتـادی بـه کـارگـردانـی دیـگـران پـرداز.

اکــنـون او مـی رود و کــیـن ســخـتـی هـایـی را کـه چـشــیـده اســت از دســتـه هـای نـو آمـوز تـازه از راه رســیـده بـاز مـی ســتـانـد، امـا بـه دان کـه چـون پـدری یـا مـادری دل ســوز، نـه هـم چـون دشــمـن. هـر چـه آمـوخـتـه اســت و هـر کـاســتـی کـه از آمـوزه گـاران خـود دیـده اســت و در یـاد دارد بـهــبـود مـی دهـد و بـاز مـی پـردازد. مـی بـیــنـی کـه پــس از چـهـار ســد ســال آن کـون چـرخ دادن و شــلـنـگ انـداخــتن و دســت افـشــانـی و ســر انـدازی را، کـه تـو هـم شــایـد داشــتـه ای، بـه آن جـا رســانـده اســت کـه تـو از تــمـاشــای آن افـســون مـی شــوی و گــُه هـای زیـادی مـی خـوری در تـفـســیـر کردن آن پــیـچ و تـاب هـا و آمـاده مـی شــوی بـرای مــیـهـن فـروشــی و روســپـی گـری زیـرا تـو هــنـوز در آن کـون چـرخ دادن مـانـده ای چـون ســخـتـی را تـن نـه مـی دهــی و خـود را کـوچـک مـی پــنـداری.


۱۳۹۲ شهریور ۱۴, پنجشنبه

چـه گـونـه آفـریـدن را آغـاز کـنـیــم؟ گام دیـگـر


رســیـدیـم بـه آن جـا کـه در تـصــویـر بـرداری از پـیرامـون کـار آزمـوده شــدیـم. گـمـان مـن آن بـود کـه بـایـد پـنـج شــش ســال کـار کـرد ‌تـا بـه ایـن جـا رســیـد. شــمـا مـی گـویـیـد کـه ایـرانـی هـا بـا هـوش انـد و یـک شــبـه ره ســد ســالـه مـی رونـد. هـان، بـه شــنـو کـه مـن مـی گـویـم، «ایـرانـی هـا چـنـدان بـا هـوش انـد و یـک شــبـه ره ســد ســالـه مـی رونـد بـه پـس.» هـیـچ گـاه در نـزد خـرد و رهـبـر خـرد از بـا هـوشــی و تـیـز هـوشــی ایـرانـی هـا ســخـن نـه گـو زیـرا خـرد و رهــبـر خـرد از فـرازه هـای «ایـرانـی بـا هـوش» و «ایـرانـی تـیـز» و «تـیـز هـوش» بـســیـار بــیـزار اســت مـگـر ایـن کـه تــیـز ایـن بـاشــد کـه مـولـوی مـی گـویـد، «ســد تــیـز خـر بـه ریــش او، ســد کــیـر خـر بـه کـون او.»

امـا اگـر بـه گـویـی ســخـت کـوشــی و پـشــت کـار داری، بـاور مـی کـنـم کـه انـدکـی زودتـرک بـه خـواســتـه ات رســی. اگـر در گـام هـای پـیــش ســخـت کـوشــیـده ای اکــنـون هـنـگـام آن اســت کـه تـکـان و جـنــبـش و پـویــش پـیـرامـون ات را بـه واژه گـان ات بـی افـزایـی. امـا بـه یـاد داشــتـه بـاش کـه در جـزیـره ای و تـو تـنـهـایـی و مـردمـان بـا تـو نی ســت انـد. از مـردمـان هــیـچ نـه نـویــس. از جـنــبـیـدن بـرگ، بـر خـاســتـن خـیـزاب هـا، پـرواز پـرنـده بـنـویــس، امـا نـه از وزش بـاد. وزش بـاد را یـا مـی شــنـوی، یـا بـر پـوســت ، یـا از تـکـان چـیـزهـا در انـدیـشــه ات در مـی یـابـی نـه از راه چـشــم و بـی مـیـان جـی.

مـی گـویـی کـه تـو در جـزیـره نـی ســتـی پــس بـاز هـم از فـرآورد هـای انـدیـشــه ات داری ســود مـی بـری. درسـت ایـن اسـت کـه تـو اگـر بـه خـواهـی هـنـرمـنـد بـاشــی بـایـد نـگـاه کـردن بـی آمـوزی. تـو نـه بـایـد بـا خـوانـدن نـوشــتـه هـای «خـارجـه ای هـا» و زنـهـار کـه بـرگـردان فـارســی آن هـا از مـوج دریـا بـه نـویـســی. آن کـار دانــش مـنـدان اســت. کـار هـنـرمــنـد نـوشــتـن دریـافـت پـر شـور خـود اوسـت. اگـر چـه ســســـت هـم بـاشــد، مـی تـوان گـفـت کـه هــنـرمــنـد بـه خـدای بـودن در آفـریـنـش و زیــبـایـی نـزدیـک تـر اســت و دانــش مـنـد در دانــش. تـو بـایـد آن چـه را دیـده ای بـه نـویـســی. اگـر مـی خـواهـی دریـا را بـه نـویـســی بـه رو و دریـا را تـمـاشــا کـن و درســت و خـوب تـمـاشــا کـن بـا درســت کـاری.

هـنـوز پـرورش چـشــمـان ات پـایـان نـه یـافــتـه اســت. ایــنـک هـنــگـام بـر نـوشــتـن مـردمـان اســت، نـه آن کـه از دخـتـر هـم ســایـه یـا پـســر هـم ســایـه بـه نـویـســی. از پـدر و پـدر بـزرگ ات آغـاز کـن. از ریـزه کـاری هـای چـهـره ی عـمـو و دایـی و مـردم بـزرگ ســال کـوچـه و بـازار و در و هم ســایـه از نـشــســـتـن و بـرخـاســتـن و رفـتـن و آمـدن شــان، از نــگـاه کـردن و خـنـدیـدن و جـنـبـانـدن دهـان شــان. پـس از پـخـتـه گـی، مـردان را رهـا کـن و از زنـان بـه نـویـس از مـادر بـزرگ و مـادرت، از زنـان و کـودکـان آن هــنـگـام کـه گـرد آمـده انـد و ایــنـک هـمـه را بـه جـزیـره ات به بـر. تـو جـزیـره ای داری پـر از تـپـه و مـاهـور و خـیـزاب هـا و ســنـگ هـا و شــن زار و کـوه و درخـت و پـرنـده گـان و جـانـوران و اتــاق ات و خـانـه ات و کـوی و بـرزن ات و هـمـه خـویـش و خـانـه دان ات و مـردمـان کـوچـه و بـازارت و هـمـه ی شـهـر از هـمـه آن چـیـز هـایـی کـه دیـده ای و زنـهـار کـه تـنـهـا از هـمـه ی چـیـزهـایـی کـه دیـده ای بـا نـگـاه کـنـج کـاوانـه و نـگـاه آن خـریـدار کـه ســودایـی بـزرگ در پـیـش رو دارد و هـمـه چـیـز را بـه خـوبـی وارســی و زیـر و رو مـی کـنـد و در پـی داوری اســت و بـازی گـوشــی را بـه پـشــت ســر گـذاشــتـه اســت.

بـه دان کـه تـو تــنـهـا مـی نـگـری. تـو را داوری نـی ســت. پــس نـگـو او چــهـره ای زیــبـا یـا مــهـربـان یـا خـشــم گــیـن دارد. تـصــویـر را بـرکــش تـا مـردمـان داوری کـنــنـد.

مـژده ده کـه تـو ایــنـک پـری از نـگـاه خـود. تـو هـمـه چـشــم بـودی و گـیـتـی را مـی نـگـریـســتـی. کـنـون هـمـه ی گـیـتـی چـشــم اســت در درون انـدیـشــه ات.

 مـی پرســد کـه آیـا او پـلـنـگ و شــیـر در مـیـان درخـتـان جـزیـره اش دارد؟ آیـا مـرواریـد هـایـی درون صــدف هـای دریـای کـنـارش دارد تـا بـه نـویـســد؟ آیـا شــاهـیـنـی کـه بـر ســتـیـغ آن کـوه نـشـــســتـه اســت و هـم بـال و جـوجـه گـان اش را مـی پـایـد در نـوشــتـه هـای او آمـده انـد؟  دریـغـا کـه پـاســخ نـی اســت. چـرا کـه او اگـر پـلـنـگ را در بـاغ وحـش بـه بــیـن اد یـا تـصــویـر آن را در کـتـاب هـا آن گـاه آن ها پـلـنـگ آزاد در بـیـشــه نـی انـد. تـو بـایـد بـردبـار بـاشــی تـا هـمـه ی گـام هـا را در نـوردی و پــس از آن، انـدیـشــه ی پـر تـوان خـود را بـا آن چـه از دیـگـران خـوانـده ای در آمــیـزی و آن هـا را کـه پـرســیــدی و هـر چـه را دوســت داری بـه جـزیـره ات آوری. تـو مـی خـواهـی کـه جـزیـره ات بـه بـزرگـی هــمـه ی گـیــتـی شــود.