۱۳۸۸ مرداد ۱۴, چهارشنبه

دنباله ی گفتار

در گفتار های ِ پیشین پارنبشتی (پاراگرافی) از مارکوپولو را بر رسی کردیم. بیرون ِ گفته ی او را خواندیم و درون ِ گفته ی او را اندر یافتیم (تعبیر کردیم). اگر شما روزنامه های فرنگی ها را بخوانید یا سخن پراکنی های ایشان را بشنوید یا تماشا کنید تو در توی آن ها هنوز هم همین است. و مارکو پولو گونه ی دیگر است. او از میان ِ مردمان گوناگون تنها مردمان ِ ایران را در گرد آمدی گسترده چنین بر می شمارد که دیدیم و گویا درست و بی نیرنگ می گوید. اما در دوران ِ ما فرزندان و جای نشینان ِ مارکوپولو همه ی گرد آمدهای ِ مردمان ِ بیگانه را آماج چنین سخنان می گیرند. در سخن او درس های بسیار است. او بازرگان است. بازرگانان دوستار ستیزه نی اند. ایشان دوستدار زر و سود اند. می گویید همه گان زر دوست می دارند. اگر همه گان زر دوست می دارند چرا نمی آیند راه های خود را پر آسایش و بی کمین سازند تا بازرگانان بسیار از آن راه ها بگذرند و هم به خود سود رسانند و هم به آن ها که در راه ها زندگی می کنند و سرای داری می کنند وجاده را آبادان می کنند و خوراک می فروشند و پذیرایی می کنند و راه را پاسبانی می کنند و اگر کالایی هم دارند به تماشای ِ بازرگانان گذرنده می گذارند و سود کلان می برند و مگر مارکوپولو نمی گوید که او را بی رنجه در راه پاسداری کنید ودر جای آن زر بستانید و مردمی که به آسایش می توانند راه داری کنند چرا باید راه زنی کنند تا بازرگان بیگانه پَرگاری کند تا بار دگر با جنگ افزار بی آید و مزدوران ِ بومی را نشان گذارد تا در پسین به زایچه و مردم خود نیرنگ کنند و او راه را با همه مردم و زمین و سراها و کشتکاری ها و کانسار ها و همه ی چیزها از آن ِ خود سازد و چرا مردم باید نوک بینی خود را ببینند و آن دور تر ها همه چیز هست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.