۱۳۸۸ دی ۲۶, شنبه

خالی بند

دوستی نوشته است که، "چرا زیر آبی می روی و تو خالی بندی و ما از خالی بند بیزاریم و تو اشکول و علی میخی هستی و زیر و رو می کشی و اگر تو را پیدا کنم از توی صندوق عقب ماشینم چوب در می آورم و با زنجیر خدمتت می رسم و بچه ها به من می گویند کامران یه کتی و هیچ کس مانند من نمی تواند دعوا کند و اگر خون جلوی چشم مرا بگیرد با کله می زنم توی دهنت و اگر این جا بودی نشانت می دادم."

من باری گذاری داشتم در ایران و از یکی از دانش مند ترین استاد های پارسی گوی پرسیدم "خالی بند" چه معنی می دهد. او هزار چیز گفت بدون آن که درست باشد. به گذار برای ات به گویم. در روزه گار کهن برخی بودند که شمشیرزن بودند برای جنگ یا برای کاروان ها. آن ها باید از خودشان زره و جنگ افزار می داشتند تا جنگ سالار یا کاروان سالار آنان را به مزد گیرد. اگر روزگاری کار نِه می یافتند برای نان زور می شدند تا شمشیر خود در گرو گذارند اما غلاف ونیام ِ تهی از شمشیر را بر کمر می بستند به نشانه جنگ آوری تا مگر سالاری بی یابند. پس مردم می دیدند که او "خالی بسته" است اما مرد ِ جنگ است. پس برخی از روی ِ نیرنگ بی آن که مرد جنگ باشند غلاف ِ تهی می بستند تا مردمان را به ترسانند که او نیز جنگ آور است. پس او را "خالی بند" می گفتند. و خالی بند دیگر آن بود که تو اگر جنگ جوی بودی و در مزد ِ سالاری نه بودی و در هر کش مکش شمشیر بیرون می کشیدی و بر مردمان ستم می کردی تو را "شاهر ِ به سلاح" و "ظاهر ِ به سیف" می گفتند و قاضیِ شهر تو را وادار به نهادن ِ شمشیر در نزد کلانتر می کرد و تو زور می شدی تا نیام ِ تهی بر کمر بندی. تا رسید به روزه گار ِ رضا شاه و او شهربانی با روش و سبک ِ اروپایی ها بر پا ساخت و کار گزاران آن باید لباس یه دیسه (یونی فورم) و جنگ افزار داشته باشند تا در میان مردم شناخته شوند وسخن آنان در رو و پذیرش داشته باشد. اما برخی از آنان هنوز خوب آموخته نه بودند و از "بچه گی" در نی آمده بودند و پیر- کودک بودند و "دعوایشان" می شد. از این روی تپان چه به آنان می دادند اما تپان چه ی خالی از فشنگ تا کم کم آموزش به گیرند و به سر گروهی به رسند. این ها اگر دست به تپان چه می بردند مردمان می گفتند که از او نه ترسید زیرا او تپان چه ی "خالی بسته" است و باری شبی یکی از این پاسبانان نوآموز در گشت بود و بر دزدان تپان چه کشید و آنان پنداشتند که او "خالی بسته" است و بر او تاختند و او تپانچه را چکاند و جگر آنان به سوزاند برای این که شهربانی در شب همه را فشنگ می پرداخت و آن تپان چه ی خالی برای گشت زنی روزمی بود نه گشت ِ شب. پس خالی بند دو معنی دارد: هم نیرنگ باز ِ جنگ جو نما و هم جنگ جوی بی نان یا بی شمشیر مانده. پس ای دل بند بی اندیش که با کدام رو در رویی. هر بیشه گمان مبر که خالی ست - شاید که پلنگ خفته باشد. ای دل بند این اندازه قمار نه کن و همه را که باختی نه گو به تخم ام. و اگر پاک باخته ای بیدار شو! و اگر من با تو "دعوایم" شد چه بسا برادرت را فرستم تا مشت به گونه ی تو زند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.